کمال خجندی:مژه تیزست و غمزه نیز و تو نیز ریختی خون عاشقان به ستیز
❈۱❈
مژه تیزست و غمزه نیز و تو نیز
ریختی خون عاشقان به ستیز
اگر کشی بی بهانه نتوان کشت
صد بهانه بعشره انگیز
❈۲❈
از من آن پای بوسه مگریزان
همچو عمر گریز پا مگریز
گو پرهیز چشمت از خونم
نیست بیمار را به از پرهیز
❈۳❈
کرد خون همه به گردن زلف
گفت کج دار طره را و مریز
پارسا دست خشک رفت آنجا
چون زنیع داشت دستاویز
❈۴❈
زاهدا تو بهشت جو که کمال
ولیانکوه خواهد و تبریز
کامنت ها