کمال خجندی:آنکه ز بی گنه کشی نیست دمی ندامتش بی گنهی که او شد من بکشم غرامتش
❈۱❈
آنکه ز بی گنه کشی نیست دمی ندامتش
بی گنهی که او شد من بکشم غرامتش
لحظه به لحظه درستم غمزة او قیامتی
می کند وز کاقری نیست غم قیامتش
❈۲❈
گو سر زلف او بکش پرده بر آفتاب و مه
تا نفتد به خاک ره سایه سرو قامتش
جان که همیشه داشتی دوست تردد و سفر
دوستی در تو شد داعیة اقامتش
❈۳❈
قبله تونی به پارسا چند کنیم اقتدا
زآنکه به قبله خطا نیست روا امامتش
ای به نصیحت آمده پیش ز هوش رفته
رفته ز پیشه عقل او تا نکنی ملامتش
❈۴❈
دید کمال در رخت نور خدا معاینه
شیخ که عاشقی کند باشد ازین کرامتش
کامنت ها