کمال خجندی:گنه دیده گراینست که کردم نگهش دل مینادشب و روز بجز در نگهش
❈۱❈
گنه دیده گراینست که کردم نگهش
دل مینادشب و روز بجز در نگهش
روی از ماه تمام ابروی او ماه نوست
دیدمی هر دو اگر دیده شدی مه به مهش
❈۲❈
چون روم بر اثر او مرو ای سایه به من
که تحمل نکند بار گران خاک رهش
گر به اشکم نظر افکندی و شد چشم تو سرخ
باز بروی رقیب افکن و گردان سیهش
❈۳❈
دل در افتاد در آن چاه ذقن چشم به زلف
به رسن های بریده که برآرد ز چهش
جان براینست که تنها خورد اندیشه تو
دل در اندیشه آن که ندهد فرحش
❈۴❈
از تو بوسی طلبیدست بدریوزه کمال
تا کی این بخل تو دشنام ندادی بدهش
کامنت ها