کمال خجندی:کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ خوش است با صنمی سرو قد به شرط فراغ
❈۱❈
کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ
خوش است با صنمی سرو قد به شرط فراغ
نواخت ریختها در چمن مغنی آب
ترانه های نر او لطیف ساخت دماغ
❈۲❈
شب بهار و شبستان باغ و صحبت یار
چنین شبان و شبستان دلا بجو به چراغ
مدار دور گل از می فدح دمی خالی
که لاله دارد ازین درد بر دل این همه داغ
❈۳❈
اگر به روضه روم با رقیب در قفسم
شنیده باشی و دیده حدیث طوطی و زاغ
چه غم به دفع غمم باغ و گلشنی گر نیست
که عاشق تو فراغت ز باغ دارد و راغ
❈۴❈
به بوسه سیب ذقن گفتمش ز گلشن کیست
ک مال گفت تو انگور خور مپرس از باغ
کامنت ها