کمال خجندی:ای بخت بارینی که به باران رسانیم در تنگنای زرنشان وارهانیم
❈۱❈
ای بخت بارینی که به باران رسانیم
در تنگنای زرنشان وارهانیم
من مردهام نه زنده بدین حال کس مباد
حقا خجالت ازین زندگانیم
❈۲❈
نه پرسش نه طال بقایی به نامهای
این چشمداشت نیست ز باران جانیم
خون میخورم به جای می این است عشرتم
جانم به لب رسد ازین کامرانیم
❈۳❈
با صد دریغ جان به جوانی دهم به باد
گر زآنکه رحمتی نکنی بر جوانیم
ای باد رنجه کن قدمی در حریم شاه
آنگه به عرض او برسان ناتوانیم
❈۴❈
پایم به دست نیست و لیکن به سر دوم
چون خامه باز گر به خط خویش خوانیم
صدق کمال ساده درون و کمال صدق
چون خامه باز گر به خط خویش خوانیم
کامنت ها