کمال خجندی:بسی درد از غم عشقت کشیدم ز بی دردی بتر دردی ندیدم
❈۱❈
بسی درد از غم عشقت کشیدم
ز بی دردی بتر دردی ندیدم
یکایک درد من درمان پذیرفت
از آن دم کز تواین شربت چشیدم
❈۲❈
به نیم اندوه از صد غضه رستم
به یک درد از هزاران غم رهیدم
من آن مرغم که در دام بلایت
چو پیچیدم غم و درد تو چیدم
❈۳❈
فغان خود من سرگشته زین درد
رساندم بر فلک هر جا رسیدم
طبیب عاشقانت نام کردند
چو دردت بر همه درمان گزیدم
❈۴❈
به اوصاف کمال امروز از عشق
از آن فردم که همدرد فریدم
کامنت ها