کمال خجندی:ای روشنی از روی تو چشم نگران را این روشنی چشم مبادا دگران را
❈۱❈
ای روشنی از روی تو چشم نگران را
این روشنی چشم مبادا دگران را
یا حسن تو و ناز تو سوزی و نیازی
جان نگران را دل صاحب نظران را
❈۲❈
زاهد ز تو پوشد نظر و عقل فروشد
آن بی خبران را نگر این بی بصران را
از پیش من آن جان جهان را گذرانید
تا خوش گذرانیم جهان گذران را
❈۳❈
جان از سر کوی تو ندارد سر پرواز
مرغی که چمن یافت نجوید طیران را
گفتم بحق آن دل سنگین که وفایی
وقعی نبود پیش تو سوگند گران را
❈۴❈
بنما بکمال آن لب و خون خوردن او بین
کآن باده حلال است چنین نقل خوران را
کامنت ها