کمال خجندی:پیش رخ نو مه را حسنی چنان ندیدم این اختر سعادت بر آسمان ندیدم
❈۱❈
پیش رخ نو مه را حسنی چنان ندیدم
این اختر سعادت بر آسمان ندیدم
از ضعف شد تن من دور از تو استخوانی
پیش سگان کویت این استخوان ندیدم
❈۲❈
بار غمت گر آن را بر دل گران نماید
من بر دو دیده آن را باری گران ندیدم
ای دل به خواب او را هنگام بوس و آغوش
گر تو دهان ندیدی من هم میان ندیدم
❈۳❈
ماند قد من و تو این نیر و آن کمان را
نیر اینچنین افتاده دور از کمان ندیدم
چندانکه خورد خونم از دیده خاک آن را
چون ریگ تشنه هیچش سپری از آن ندیدم
❈۴❈
آمد به خاک کویش اشک کمال
غلطان آبی بدین روانی در بوستان ندیدم
کامنت ها