کمال خجندی:آن گل نو از کدامین بوستان برخاسته است کز نسیم او ز هر سو بوی جان برخاسته است
❈۱❈
آن گل نو از کدامین بوستان برخاسته است
کز نسیم او ز هر سو بوی جان برخاسته است
عندالیان تا حکایت کرده زان بالا بلند
از درون سرو فریاد و فغان برخاسته است
❈۲❈
گرد لب خال وخط او سینه ها از بسکه سوخت
دودها اینک ز جان عاشقان برخاسته است
گرد مشک است آن نشسته گرد رویش خط سبز
ظاهرا این گرد هم زان بوستان برخاسته است
❈۳❈
ناله بالانشین از درد ننشیند فرو
بر سر صدری که این بنشیند آن برخاسته است
نقش هستی بر میان دوست نتوانیم بست
با وجودش نام هستی از میان برخاسته است
❈۴❈
هر کسی گوید ز سر برخاست در عشقش کمال
سر چه باشد از سر جان و جهان برخاسته است
کامنت ها