کمال خجندی:دل برفت از دست ما تنها نه دل دلدار هم سینه از داغ جدانی خسته و انگار هم
❈۱❈
دل برفت از دست ما تنها نه دل دلدار هم
سینه از داغ جدانی خسته و انگار هم
آخر آمد روز وصل و روزگار عیش نیز
چشم خوابانید بخت و دولت بیدار هم
❈۲❈
گر بگویم پیش باران درد بی باری خویش
بر من بیدل بگرید بار هم اغیار هم
بیوفانی بین کزو جز پرسشم امید نیست
خاطر باری نمیجوید بدین مقدار هم
❈۳❈
گر برنجاند مرا بسیار تر از دیگران
هم نرنجم بلکه دارم منت بسیار هم
تا غم و اندوه او غمخوار و مونس شد مرا
فارغ و آسوده ام از مونس و غمخوار هم
❈۴❈
با رخ او مهر پنهان چند میورزی کمال
کاین سخن در کوی شد مشهور و در بازار هم
کامنت ها