کمال خجندی:دوش با خود ترانه میگفتم غزل عاشقانه میگفتم
❈۱❈
دوش با خود ترانه میگفتم
غزل عاشقانه میگفتم
جام بر کف حکایت لب بار
به شراب مغانه میگفتم
❈۲❈
شیم از زلف او چو بود دراز
با خیالش نسانه میگفتم
صفت دانههای گوهر اشک
پیش در یگانه میگفتم
❈۳❈
در میان ستارهها مه را
پیش حسنش سهانه میگفتم
غمزهاش را چو نی میگفتند
دل خود را نشانه میگفتم
❈۴❈
ز آتش روی مجلسافروزش
شمع را یک زبانه میگفتم
سر زلفش چو شانه میزد باد
اصلح الله شانه میگفتم
❈۵❈
گر ز سر میگذشت آب دو چشم
با کس این ماجرا نه میگفتم
تا دم صبح سرگذشت کمال
سر بر آن آستانه میگفتم
کامنت ها