کمال خجندی:آه که از حال من یب ندانست مردم و درد دلم طبیب ندانست
❈۱❈
آه که از حال من یب ندانست
مردم و درد دلم طبیب ندانست
گل مگر این بی وفانی از پی آن کرد
کز دل مجروح عندلیب ندانست
❈۲❈
عقل ز هر کسی که ماجرای تو پرسید
هیچ کس این قصه عجیب ندانست
تا دل آواره در کمند تو افتاد
هیچ کس احوال آن غریب ندانست
❈۳❈
خلق چه داند مراد خاطر ما را
کام محبان بجز حبیب ندانست
دوش بر آن در چه عیشها که نمودم
با سگ کویش که آن رقیب ندانست
❈۴❈
هم به مرادی رسد کمال که کس را
از کرم دوست بی نصیب ندانست
کامنت ها