کمال خجندی:ساقی بیار شیشه می تا به هم خوریم کز چرخ شیشه باز جگر خون چو ساغریم
❈۱❈
ساقی بیار شیشه می تا به هم خوریم
کز چرخ شیشه باز جگر خون چو ساغریم
کشتیست جام باده و غم بحر پر ز موج
کشتی روانه ساز کزین ورطه بگذریم
❈۲❈
مطرب طلب کنیم و به بزم آوریم چنگ
ور چنگمان بدست نیاید نی آوریم
رند شرابخانه به سر میبرد سبو
ما هم بر آن سریم که با او به سر بریم
❈۳❈
بر فرق خاک آن در و بر سر شراب لعل
گاهی ز لعل و گه ز گهر تاج بر سریم
بینیم آب خضر در آئینه قدح
ما را مبین حقیر که خضر و سکندریم
❈۴❈
با محتسب بگری و مترس از کسی کمال
گر باده میخوریم حق کس نمیخوریم
کامنت ها