کمال خجندی:عمریست که از خلوته در میکده مسئوریم شب مست و سحر گاهان چون چشم تو مخموریم
❈۱❈
عمریست که از خلوته در میکده مسئوریم
شب مست و سحر گاهان چون چشم تو مخموریم
کس بوی ریا نشنید از خرفة ما رندان
چون دور به صد فرسنگ از زاهد مغروریم
❈۲❈
پی برده بکوی تو تا بافت بوی تو
آسوده به روی تو از جنت و از حوریم
حیران جمال نو ما سوختگان یک یک
پروانه آن شمعیم مستغرق آن نوریم
❈۳❈
ای جان گرانمایه نو نوری و ما سایه
با ما چو نو نزدیکی ما از تو چرا دوریم
تا درد دلی گوئیم کو با تو مجال آن
فریاد که نتوانیم دربابه که رنجوریم
❈۴❈
گویند کمال از عشق شد شهره به گمنامی
چون ذره گمیم اما با مهر تو مشهوریم
کامنت ها