کمال خجندی:غم دوست من مغتنم میشمارم نشاطی که بیاوست غم میشمارم
❈۱❈
غم دوست من مغتنم میشمارم
نشاطی که بیاوست غم میشمارم
ستمها که خاطر نداند شمارش
از آن غمزه عین کرم میشمارم
❈۲❈
گدای تو را پادشه میشناسم
فقیر ترا محتشم میشمارم
تو شیرینتری گفتمش با دهانت
ایران به گفتا من او را عدم میشمارم
❈۳❈
از روی ترمه را به میزان ادراک
اگر پر شود نیز کم میشمارم
قدم تا نیاورده در ره عشق
فرنجیه گرت بیقدم میشمارم
❈۴❈
کمالت ز جان بنده شد خواجگی بین
که خود را چنین محترم میشمارم
کامنت ها