کمال خجندی:گر کام خود از لبت بگیرم چون خضر به سالها نمیرم
❈۱❈
گر کام خود از لبت بگیرم
چون خضر به سالها نمیرم
زآن دم که تو آمدی به خاطر
فکر همه رفت از ضمیرم
❈۲❈
دارم ز غم تو بر دل ریش
دردی که دوا نمی پذیرم
چندانکه ز من تو در نغوری
من نیز هم از تو در نفیرم
❈۳❈
چون زلف تو گرد آیم از پای
هم زلف تو باد دستگیرم
ای باد بهار کز تو خوشبوست
مجلسی به روایح عبیرم
❈۴❈
بگذر بخجند و گر به یاران
از من که به شهر چین اسپرم
زان برد کمال جور آن شوخ
کو محتشم است و من فقیرم
کامنت ها