کمال خجندی:گفت دلدارم که از هجران دلت خون میکنم گفتم ار خون شد ورا از دیده بیرون میکنم
❈۱❈
گفت دلدارم که از هجران دلت خون میکنم
گفتم ار خون شد ورا از دیده بیرون میکنم
نیست با بارم خلافی غیر از این مقدار بس
گر بلا کم میکند من ناله افزون میکنم
❈۲❈
گر که او شیرین شود من میشوم فرهاد او
گر که او لیلی شود من کار مجنون میکنم
گر که با ما بر سر بیمهری و کین هست چرخ
تکیه بر لطف و عطای ذات بیچون میکنم
❈۳❈
در پی کشف حقایق با سری پرشور و شوق
سپر در دامان کره و دشت و هامون میکنم
با تلاش و کوشش اندر راه کسب علم و فضل
خویشتن را بینیاز از گنج قارون میکنم
❈۴❈
مار اگر افسون شد و با ورد میگوید کمال
اژدهای نفس را یک ورد افسون میکنم
کامنت ها