کمال خجندی:گفت بار از غیر ما پوشان نظر گفتم به چشم وآنگهی دزدیده در ما مینگر گفتم به چشم
❈۱❈
گفت بار از غیر ما پوشان نظر گفتم به چشم
وآنگهی دزدیده در ما مینگر گفتم به چشم
گفت اگر یابی نشان پای ما بر خاک راه
برفشان آنجا به دامنها گهر گفتم به چشم
❈۲❈
گفت اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک
هم به مژگانت بروب آن خاک در گفتم به چشم
گفت اگر سر در بیابان غمم خواهی نهاد
تشنگان را مژده از ما بر گفتم به چشم
❈۳❈
گفت اگر گردد لبت خشک از دم سوزان آه
باز میسازش چو شمع از گریه تر گفتم به چشم
گفت اگر گردی شبی از روی چون ما هم جدا
تا سحرگاهان ستاره میشمر گفتم به چشم
❈۴❈
گفت اگر داری خیال در وصل ما کمال
فر این دریا به پیما سربهسر گفتم به چشم
کامنت ها