کمال خجندی:ما با غم تو خرم و آسوده خاطربم زآن لب به کام ما شکری نی و شاکریم
❈۱❈
ما با غم تو خرم و آسوده خاطربم
زآن لب به کام ما شکری نی و شاکریم
غایب نه ز چشم جهان بین ما چو نور
ا نو حاضری همیشه و ما با تو ناظریم
❈۲❈
نظارگی به حیرته از آن صورتست و ما
حیران جان نگاری کلک مصوریم
زآن دم که نام جام بر آن لب نهاده اند
آن را که نیست معتقد باده منکریم
❈۳❈
گفتم به دیر با تو رسم یا به کعبه گفت
ما را به هر مقام که جوینده حاضریم
چون دید کز تطاول آن زلف بیقرار
شوریده روزگار و پراکنده خاطریم
❈۴❈
ببرید زلف و گفت به افسوس با کمال
گر دیر میرسیم به خدمت مقصریم
کامنت ها