کمال خجندی:ای زغمت دل به جفا مبتلا بی تو به صد گونه بلا مبتلا
❈۱❈
ای زغمت دل به جفا مبتلا
بی تو به صد گونه بلا مبتلا
ساکن کوی تو به چنگ رقیب
چون به سگ خانه گدا مبتلا
❈۲❈
همچو دل خون شده در دست تو
با رخ و با آن کف پا مبتلا
با تو چه گویم که چه ها میکشد
دایم از آن زلف دو تا مبتلا
❈۳❈
غصه خط یا غم خالت خورم
بین که شد این دل به چه ها مبتلا
کرد در آیینه نظر حسن تو
دید به خود نیز ترا مبتلا
❈۴❈
هجر بسر شد به نیاز کمال
یافت رهایی به دعا مبتلا
کامنت ها