کمال خجندی:امشب ز خیالش سر ما خواب دگر داشت وز عارض او چشم ترم آب دگر داشت
❈۱❈
امشب ز خیالش سر ما خواب دگر داشت
وز عارض او چشم ترم آب دگر داشت
رخسارة ساقی و لب جام و رخ شمع
هریک از فروغ رخ او تاب دگر داشت
❈۲❈
مهتاب شد از روزنه و تیره نشد چشم
کین خانه ازو پرتو مهتاب دگر داشت
هرجا دل سودا زدهای بود کشان کرد
زلفش که به هر سلسله قلاب دگر داشت
❈۳❈
در حسرت عناب لب او دل رنجور
از خون جگر شربت عناب دگر داشت
تا به این گربه بدان گوش رسانند
بر هر مژه چشمم در سیراب دگر داشت
❈۴❈
دوشینه کمال از می میخانه ننوشید
کز شوق لبش ذوق می ناب دگر داشت
کامنت ها