کمال خجندی:بدیده سوی تو حیف آیدم گذر کردن نشان پای نو آزرده نظر کردن
❈۱❈
بدیده سوی تو حیف آیدم گذر کردن
نشان پای نو آزرده نظر کردن
نهادهایم همه سوی آستان تو روی
بعزم کعبه مبارک بود سفر کردن
❈۲❈
لب تو همدم ما چون بریم از آن سر زلف
ز ذوق جان که تواند بترک سر کردن
دعای جان تو گویم همیشه پیش رقیب
که بیدعا نتوان از بلا حذر کردن
❈۳❈
رقیب تیز کند گفتی از برای تو تیغ
کراست صبر بفرمای تیز تر کردن
از بیم آنکه بدرمان حوالتم نکنی
ز درد خویش نیارم ترا خبر کردن
❈۴❈
علاج درد خود ار پرسی از طبیب کمال
در آن مقام زبان بایدت بدر کردن
کامنت ها