کمال خجندی:زیر پا دامن کشان زلف دوتای او ببین بر زمین افتاده چندین سر برای او ببین
❈۱❈
زیر پا دامن کشان زلف دوتای او ببین
بر زمین افتاده چندین سر برای او ببین
جنت اعلی و طوبی فکر دور است و دراز
برگذر زان کوی و قند دلربای او ببین
❈۲❈
تونیا را گر خیال چشم روشن کردنست
گو به چشم ما بیا و خاک پای او ببین
گه به غمزه جنگ جوید گه بعارض آشتی
هر زمان با این و آن جنگ و صفای او ببین
❈۳❈
دیده رای پایوس سرو تو دارد چو آب
تا چه غایت روشن و عالیست رای او ببین
دل هلاک جان خود می خواست بیتو در دعا
عاقبت چون مستجاب آمد دعای او بین
❈۴❈
با سگ کویش سرهم صحبتی دارد کمال
از محبان همت کمتر گدای او ببین
کامنت ها