کمال خجندی:ای ز نوش شکرستان لبت رسته نبات تشنه پستة شکر شکنت آب حیات
❈۱❈
ای ز نوش شکرستان لبت رسته نبات
تشنه پستة شکر شکنت آب حیات
سرو هرچند که دارد به چمن زیبائی
راستی نیستش این قامت شیرین حرکات
❈۲❈
خوردهام شربت هجرت به تمنای وصال
داده ام عمر گرانمایه به امید وفات
مرغ دل باز چنان صید سر زلف تو شد
کش ازین دام نباشد دگر امید نجات
❈۳❈
هرکه بیند رخ زیای تو خواند تکبیر
هرکه بیند قد و بالای تو گوید صلوات
به جفای تو اگر کشته شوم سهل مگیر
کشته تیغ تو باشند رفع الدرجات
❈۴❈
رخ نو بدر منیرست عیان از شب تا
لعل نو چشمه خضرست نهان در ظلمات
ر نیست در دیده من نقش دهانت چه خیال
هیچ کس دید بهم چشمه حیوان و فرات
❈۵❈
باز بر بیدق دل اسب غمت پیل انداخت
هم خوش است ارنظری هست به آنرخ سوی مات
نتواند که کند وصف جمال تو کمال
زانکه هست آئینه حسن تو بیرون ز صفات
کامنت ها