کمال خجندی:سوختی ای مرهم جانها درون ریش من آنشی بنشان دمی یعنی نشین در پیش من
❈۱❈
سوختی ای مرهم جانها درون ریش من
آنشی بنشان دمی یعنی نشین در پیش من
شاکرم زانعام مخدومی که گفتی با رقیب
بیشتر در بخش غم با عاشق درویش من
❈۲❈
ای که هم چاکر شدی هم بنده یار خویش را
ا گر نداری عار هم بار منی هم خویش من
عقل گفت اندیشه دورست عزم کوی دوست
خاک بر اندیشه های عقل دور اندیش من
❈۳❈
گفتم از نوشی نباشد کم ز نیش آن غمزه گفت
با دل مجروح نا کی رنجهسازی نیش من
بهر پیکان در نزاع افتند جان و دل به هم
گر به جان تیری رسد از ترک کافر کیش من
❈۴❈
باد جان کردی و دل را از لب جانان کمال
باد دادی و پراکندی نمک بر ریش من
کامنت ها