کمال خجندی:ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان ما را به ما گذارید باران و مهربانان
❈۱❈
ما باز دل نهادیم بر جور دلستانان
ما را به ما گذارید باران و مهربانان
از بیم بد زبانان بردن نمی توانیم
الا به زیر لبها نام شکر دهانان
❈۲❈
با چشم و غمزه تو افتاده جان شیرین
همچون مویزه امانت در دست ترکمانان
خال تو خورد خونم تا داشت باغ آن رخ
آری حرام خواره باشند باغبانان
❈۳❈
چشمان بکشتن ما تا چند رنجه سازی
بخشای نا توانی بر جان ناتوانان
در زلف تو مقید جانیست هر تنی را
بگذار تا نشانند آن زلف جان فشانان
❈۴❈
دلبر چو خط برآرد سوزد کمال جانت
این حرف یاد دارم از نا نوشته خوانان
کامنت ها