کمال خجندی:توش کن خواجه علی رغم صراحی شکنان بادی تلخ به یاد لب شیرین دهنان
❈۱❈
توش کن خواجه علی رغم صراحی شکنان
بادی تلخ به یاد لب شیرین دهنان
بطلب بافت نشانه از لب شیرین فرهاد
ره سوی لعل نبردند به جز کوه کنان
❈۲❈
خاک بر فرق کسانی که زر و سیم به خاک
باز بردند و نخوردند به سیمین دقنان
دوش رفتم به چمن از هوس بلبل و گل
این یکی جامه دران دیدم و آن نعره زنان
❈۳❈
گفتم این چیست بگفتند که آن قوم که پار
می رسیدند درین روضه بهم جلوه کنان
همه را خاک بفرسود کنون نوبت ماست
حال شمشاد قدان بنگر و نازک بدنان
❈۴❈
بلبل این گفت و دگر گفت که می توش کمال
فصل گلریز و به مطرب بگذار این سخنان
کامنت ها