کمال خجندی:په جویست آن روان در فر شیرین که پرسد دیر دیر از یار دیرین
❈۱❈
په جویست آن روان در فر شیرین
که پرسد دیر دیر از یار دیرین
جگر خون گشت مسکین آهوانرا
بخوان بر بولهب تبت نه یاسین
❈۲❈
چه افتادست لیلی را به پرسید
که آدم بود بین الماء و الطین
رقیب ما بمرد الحمدلله
که نقش ما ندارد صورت چین
❈۳❈
مرا وقتی در آن کو پا به گل رفت
میترا هفت بیت خویش چندین
چو زد بر آب نقشش دیده دانست
به زر کاری و جدولهای رنگین
❈۴❈
کمال از سادگی با نقش و تذهیب
که گرید سنگ بر فرهاد مسکین
کامنت ها