کمال خجندی:بی لب ساقی مرا می فرود در گلو نقل ومی آن شما باد کلوا و اشربو
❈۱❈
بی لب ساقی مرا می فرود در گلو
نقل ومی آن شما باد کلوا و اشربو
پیر مغان گویدم باده بخور هم ببر
باده کجا میبرم با لب او کرده خو
❈۲❈
محتسب خم شکن گر کدویی میشکست
من شکنم هم سرش گرچه کم است از کدو
چون بکشی خوان حسن لب ز نظرها بپوش
ورنه گدایان کنند از پی حلوا غلو
❈۳❈
تا بنهم پیش تو هر قدمی را سری
سایه سر من بساخت روز وصال تو دو
گر بکشم زلف تو فکر زبدگو مکن
من چو نگفتم بکس هرچه شنیدم ز تو
❈۴❈
دوست تر از هرچه هست صحبت بارست آه
در همه عالم کمال دوست کجا بار کو
کامنت ها