کمال خجندی:اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده
❈۱❈
اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده
در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده
باشد هنوز چشمم همچون مگس بر آن لب
گر عنکبوت بینی بر خاک من تنیده
❈۲❈
از آب بر کشیده صورتگر آن ورق را
گلبرگ عارض تو هرجا که بر کشیده
سیب ذقن رسد خود با من چو دیدم آن رخ
از آفتاب گردد هر میوه رسیده
❈۳❈
گر آیدم به مهمان شبها خیال رویت
گیرم برای شمعش پیه از چراغ دیده
پیش تو گل بخوبی از مفلسان برآید
آنکه گواه حالش پیراهن دریده
❈۴❈
زاهد لباس تقوی کی از تو پاره سازد
بر قامت کمال است این جامه ها بریده
کامنت ها