کمال خجندی:خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره عمریست که دارم هوس عمر دوباره
❈۱❈
خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره
عمریست که دارم هوس عمر دوباره
نر گفتی دل رشت به دوا چاره بسازم
صد پاره شده است این دل بیچاره
❈۲❈
ما غرقة بحر غم و آن خال بناگوش
چه چاره بنشسته چو نظارگیان خوش بکناره
از شوق رخ و غمزه شوخت گل و نرگس
این دیدهٔ تر دارد و آن جامه پاره
❈۳❈
هر جا روی ای باد به خاک سر آن کوی
همراه تو باد این دل آواره هماره
جز اشک نشان جان نرود در سر آن زلف
شب راه بریدن نتوان جز بستاره
❈۴❈
بر دوخت نظر بی تو کمال از همه خوبان
تا دیده نباشد نتوان کرد نظاره
کامنت ها