کمال خجندی:لب یار برهم چرا زد ز پسته چه موجب شکستن ز مشتی شکسته
❈۱❈
لب یار برهم چرا زد ز پسته
چه موجب شکستن ز مشتی شکسته
شکر پیش آن لب دروغیست شیرین
بیا به چندین گره بر نی قند بسته
❈۲❈
بر آن آب عارض خط نازک او
ر غباریست بر خاطر ما نشسته
بچینم به مژگان همه خار راهش
کز آسیب پایم نگردند خسته
❈۳❈
نسیم صبا باد دستش دو پاره
که زلفت دو تای تو گیرد دو دسته
نه مهریست بر بسته دل را بروبست
که چون لاله داغیست از سینه رسته
❈۴❈
کمال ار به آتش برد چون سپندت
مگو با کس این سر مگر جسته جسته
کامنت ها