کمال خجندی:تا به رخسار مه از غالیه چوگان زدهای رقم غالیهسان بر مه تابان زدهای
❈۱❈
تا به رخسار مه از غالیه چوگان زدهای
رقم غالیهسان بر مه تابان زدهای
بلبل مست نمیآید از این حال به هوش
چو سراپرده مشکین به گلستان زدهای
❈۲❈
سنبل تازه بر آن عارض گلرنگ ترا
خط سبزیست که بر دفتر خوبان زدهای
با چنین قامت زیبا که تو داری صنما
و بر راستی سرو خرامان زدهای
❈۳❈
تا چرا سر دل خویش ندارد به زبان
آتش اندر دهن شمع شبستان زدهای
زان لبان شکرافشان همه شب تا به سحر
بوسه بر جام می بادهپرستان زدهای
❈۴❈
از چه باب است کمال اینکه ز نادانی خویش
حلقه بیادبی بر در جانان زدهای
کامنت ها