کمال خجندی:دوش مهمان لب جانان شدم عذر گفت و منتم بر جان نهاد
❈۱❈
دوش مهمان لب جانان شدم
عذر گفت و منتم بر جان نهاد
کامشبم چیزی چنان در خورد نیست
تا توان پیش چنین مهمان نهاد
❈۲❈
گفتم آن نقل دهان بس نیست گفت
هیچ پیش مهمان نتوان نهاد
کامنت ها