امیرخسرو دهلوی:خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود مژه هر زمان اشک پالای بود
❈۱❈
خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود
مژه هر زمان اشک پالای بود
بیا، ای جهان، بر سر من بگرد
که این سر شبی زیر آن پای بود
❈۲❈
تنم بر در دوست پامال گشت
چه تدبیر چون خاک آن جای بود؟
شب دوش هم بد نبود از خیال
اگر چه دراز و غم افزای بود
❈۳❈
زمی های دوشینه مستم هنوز
میی کز دو چشم جگرزای بود
بگویم چه خوش داشت وقت مرا
سرودی که از ناله و وای بود
❈۴❈
بکش زارم،ای عشق، کان دل نماند
که صبر مرا کارفرمای بود
بیفتاد چندین دل خلق دی
که شانه تراگیسوافزای بود
❈۵❈
یکی کار زان لب دریغم مدار
که تا بود خسرو شکرخای بود
کامنت ها