امیرخسرو دهلوی:بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را بنمود ساقی آن رخ چون آفتاب را
❈۱❈
بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را
بنمود ساقی آن رخ چون آفتاب را
اینک رسید وقت که مردان آب کار
گردان کنند هر طرفی کار آب را
❈۲❈
ساقی، ازان دو چشم که در بند خفتن است
صد چشم بندی است که آموخت خواب را
عید مبارک آمد و از بهر دوستان
ساقی نکرد شیشه پر و زد گلاب را
❈۳❈
مطرب به پرده ای که تو داری بگو به چنگ
کای پیر کوژپشت چه کردی شراب را؟
کامنت ها