امیرخسرو دهلوی:گل آمد و ز دوست صبایی نمیرسد ز باغ وصل مهرگیایی نمیرسد
❈۱❈
گل آمد و ز دوست صبایی نمیرسد
ز باغ وصل مهرگیایی نمیرسد
هنگام برگ ریز حیاتم شد و هنوز
زان نوبهار حسن صبایی نمیرسد
❈۲❈
ما با سموم بادیه هجر هم خوشیم
گر زان شکوفه بوی وفایی نمیرسد
من چون زیم که هیچ شبی نیست کاین طرف
زان غمزه کاروان بلایی نمیرسد
❈۳❈
سلطان به خواب ناز چه آگه ز خلق، چون
در گوش او فغان گدایی نمیرسد
در گنج غیب نقد تمنا بسیست، لیک
ما را به چرخ دست دعایی نمیرسد
❈۴❈
درد ترا حیات ابد باد در دلم
کان هم دواست، گرچه دوایی نمیرسد
کوشم که سر نهم به درت، لیک چون کنم
مردم به جهد خویش به جایی نمیرسد
❈۵❈
گر خسروا، به وصل سزا نیستی، مرنج
ملک سران به بیسر و پایی نمیرسد
کامنت ها