امیرخسرو دهلوی:چون گشادی دهان شکر خند تنگ شکر شود گشاده ز بند
❈۱❈
چون گشادی دهان شکر خند
تنگ شکر شود گشاده ز بند
در ببندی دو لب، دو عمر دهی
که دو جان می کنی به هم پیوند
❈۲❈
سوزم از دیدن لبت بنشست
کز نظر می کشم حلاوت قند
چشم قصاب تو کشد هر روز
در دکان بلا حیوانی چند
❈۳❈
چشم بد دور درپذیر از من
که مرا سوزی از طفیل سپند
پا مکش از سر من و بگذار
سایه زیر پای سرو بلند
❈۴❈
با غمت خسرو آنچنان خو کرد
که به شادی نمی شود خرسند
کامنت ها