امیرخسرو دهلوی:رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را ازین نشاط به یکجا دو عید شد جان را
❈۱❈
رخ چو عید تو دل برد بهر قربان را
ازین نشاط به یکجا دو عید شد جان را
مرا تو عیدی و از انتظار تو امشب
به دیده آب نبود این دو طفل گریان را
❈۲❈
قدم به تهنیت عید رنجه فرمودی
اگر نه من کنم اظهار درد پنهان را
دولب مبند یک امشب به روی من مست
شکر فروش به شبهای عید دکان را
❈۳❈
اگر سخن نکنی، گوش کن که می گوید
ز دل خسته جان را
کامنت ها