امیرخسرو دهلوی:ای به تپیدن از تو دل، هوش که می بری مبر وی به خرابی از تو جان، باده که می خوری مخور
❈۱❈
ای به تپیدن از تو دل، هوش که می بری مبر
وی به خرابی از تو جان، باده که می خوری مخور
خوردن غم ز دل بود، چند به خلق غم دهی
گر غرض اینست، از کسان دل که همی بری مبر
❈۲❈
کبک روانی و رهت هست درون سینه ها
دانه دل بخور، ولی دور که می پری مپر
شاه بتانی و بتان بنده تو ز بنده کم
غاشیه نه به فرق شان، بنده که می خری مخر
❈۳❈
خسرو خسته را ز تو پرده دل دریده شد
یار، از آن دیگران پرده که می دری مدر
کامنت ها