امیرخسرو دهلوی:هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر دل از برم رمیده و من زو رمیده تر
❈۱❈
هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر
دل از برم رمیده و من زو رمیده تر
افغان ز تو که هست به گوشت فغان من
هر چند بیش می شنوی ناشنیده تر
❈۲❈
شیرین غمی ست عشق، ولیکن زمان کجاست؟
ای دل، بگویمت که بخور، لیک دیده تر
خلقی به راه منتظرت جان سپرده اند
ای ترک مست، دار عنان را کشیده تر
❈۳❈
تو فتنه زمان شدی، ورنه روزگار
بوده ست پیش ازین قدری آرمیده تر
ای دوست، پرده پوشی مجنون ز عقل نیست
کور است دامنی ز گریبان دریده تر
❈۴❈
خسرو، زمان رفتن و بر دوش بار عشق
راه دراز می روی، آخر جریده تر!
کامنت ها