امیرخسرو دهلوی:ای سرم را به خاک پات نیاز عاشقی را ز سر کنم آغاز
❈۱❈
ای سرم را به خاک پات نیاز
عاشقی را ز سر کنم آغاز
جان ز نازت نمی شکیبد و نیست
چاره ای چون برآمده ست نیاز
❈۲❈
گفتی، از من نهاد مکن رازت
کسی شنیدی که من نگفتم راز؟
یادم آید ز زلف او، ای دل
بازگویی به ما شب است دراز
❈۳❈
گوشه می گیرم از کمان تو، لیک
می زند غمزه تو تیرم باز
یک دم، ای بخت، باز روشن کن
چشم محمود را به پای ایاز
❈۴❈
خسرو، آواز خوب دارد دوست
کیست کاو نیست عاشق آواز؟
کامنت ها