امیرخسرو دهلوی:گشادی چشم خواب آلود را باز در فتنه به عالم کرده ای باز
❈۱❈
گشادی چشم خواب آلود را باز
در فتنه به عالم کرده ای باز
به دور ماه رویت زلف شبرو
پریشان کاری اکنون کرد آغاز
❈۲❈
خط سبزت، اگر نه خضر وقت است
چرا شد با لب جان بخش دمساز؟
به بستان گر روی، در سجده آید
به پیش قامتت سرو سرافراز
❈۳❈
ربودی دل ز من، وانگه سپردی
به دست طره دلدوز غماز
چه جای جان که بر دل می زند تیر؟
چو گردد ترک چشمت ناوک انداز
❈۴❈
اگر ندهی به عمری کام خسرو
روا باشد، به غیر او مپرداز
کامنت ها