امیرخسرو دهلوی:خرابی من از آن چشم پر خماری پرس هلاک جانم از آن لاله بهاری پرس
❈۱❈
خرابی من از آن چشم پر خماری پرس
هلاک جانم از آن لاله بهاری پرس
ز زخم غمزه چه پرسی که در جگر چند است؟
ز صد فزونست، ولی زخمهای کاری پرس
❈۲❈
غلام چشم توام، گر چه ناوک تو خوش است
ولیک لذت آن از دل شکاری پرس
دلم که زود فراموش می کند خود را
مپرس هیچ ز هجران و بیقراری پرس
❈۳❈
مراست دردسری از خمار مستی عشق
علاج دردم از آن نرگس خماری پرس
کجاست دولت آنم که بر درت باشم؟
نشان من به سر کوی خاکساری پرس
❈۴❈
رو، ای صبا و ز بهر مسافران فراق
از آن دو لب سخنی چند یادگاری پرس
سرود ذوق فراوان شنیده ای، اکنون
بیا، ز خسرو ذوق فغان و زاری پرس
کامنت ها