امیرخسرو دهلوی:ای لب چون شکرت چشمه نوش ای رخ چون قمرت غارت هوش
❈۱❈
ای لب چون شکرت چشمه نوش
ای رخ چون قمرت غارت هوش
ورق گل بدریده ست صبا
تا بدید آن خط چون مرزنگوش
❈۲❈
هر دم از روی خوی آلوده تو
لاله را خون دل آید در جوش
دل عشاق چنان می ببری
که خبر می نشود گوش به گوش
❈۳❈
کسی بود آنکه نشینم با تو
باده در دست و گل اندر آغوش
من قدح دیر ندارم بر دست
تا تو مستانه نگویی که بنوش
❈۴❈
لب نهم بر لب لعلت، وانگاه
می لبالب کنم و نوشانوش
خسروا، توبه چو نی در حد تست
باری اندر طرب و مستی کوش
کامنت ها