امیرخسرو دهلوی:رفت دل، نیست روشنم حالش برو، ای جان، تو هم به دنبالش
❈۱❈
رفت دل، نیست روشنم حالش
برو، ای جان، تو هم به دنبالش
من بدینسان که حال خود بینم
نبرم جان ز چشم اقبالش
❈۲❈
چه خبر شهسوار رعنا را؟
که صف مورد گشت پامالش
هر که از شمع سوخت پروانه
کاتش دل فتاد در بالش
❈۳❈
دل شناسد که چیست حالت عشق
نیست عقل حکیم دلالش
هر که بر حال عاشقان خندد
گریه واجب است بر حالش
❈۴❈
من مسکین نه مرد درد توام
کوه البرز و پشه حمالش
در چه آن دم فتاد دل کامد
سوره یوسف از رخت فالش
❈۵❈
چه درازست بین غم خسرو
که رود بی تو هر شبی سالش
کامنت ها