امیرخسرو دهلوی:تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع عشاق بینوا را مسعود گشت طالع
❈۱❈
تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع
عشاق بینوا را مسعود گشت طالع
ما از جهان ملولیم از خویش و غیر فارغ
گشته به نیم جرعه در کنج دیر قانع
❈۲❈
ساقی، بیار جامی کز خود رهم زمانی
مگذار تا گذارم بی باده عمر ضایع
جز جام تو ننوشند عشاق در خرابات
جز نام تو نگویند زهاد در صوامع
❈۳❈
چون قیل و قال هر کس با مست در نگیرد
در حق ما نباشد پند فقیه نافع
حال درون پر خون از خلق چون بپوشم
چون کرد پیش مردم اشکم بیان واقع
❈۴❈
بگذر ز خویش خسرو، گر وصل یار جویی
زان رو که نیست جز تو در راه وصل مانع
کامنت ها