امیرخسرو دهلوی:شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب مگسی نیز نخواهم که کند سایه بر آن لب
❈۱❈
شکرت را شد اگر چه سپه موران مرکب
مگسی نیز نخواهم که کند سایه بر آن لب
منم و قامت شاهد، برو ای خواجه مأذن
تو در مسجد خود زن و الی ربک فارغب
❈۲❈
سر درویش بدارد خبر از تاج سلاطین
به رهی کان پسر آید سر ما و سم مرکب
به کرشمه سر ابرو مکن از بهر خدا خم
که ز محراب تو بر شد به فلک نعره یارب
❈۳❈
لب لعل تو به هنگام شکر خنده پنهان
ز پی بردن دلها چه فسونی ست مجرب!
مکن، ای شیخ، نصیحت که مکن سجده بتان را
چو بود مذهب ما این، نتوان گشت ز مذهب
❈۴❈
به خیال سر زلفت خبر از خواب ندارم
چه درازست شبم، وه که سیه روی چنین شب
اگر این سوخته گوید سخن بوس و کناری
مکنش عیب که هست این هذیان گفتنش از تب
❈۵❈
که بود خسرو مدبر که دهد سر به تو باری
به سر کنگر زلفت سر پیران مقرب
کامنت ها