امیرخسرو دهلوی:به چشم تر دمی کاندر دل بریانش میدارم وی اندر خواب و من نزدیک خود مهمانش میدارم
❈۱❈
به چشم تر دمی کاندر دل بریانش میدارم
وی اندر خواب و من نزدیک خود مهمانش میدارم
خیال زلف او را رنجه میسازم، بیا، ای جان
که بیرون آید، آنگه چشم بر جولانش میدارم
❈۲❈
رخ او بینم و با خویشتن گویم، نمیبینم
عجایب غیرتی کز خویشتن پنهانش میدارم
اگر میرم، فسوسی نیست بر جانم، جز این حسرت
که جان بویش گرفت از بس که اندر جانش میدارم
که جان بویش گرفت از بس که اندر جانش میدارم
هنوز از غارت سیمین برآن آخر نمیگردد
دل خسرو که، چندین سال شد، ویرانش میدارم
کامنت ها