امیرخسرو دهلوی:ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که من چونم؟ درین تیمار بی حاصل چه داند کس که من چونم؟
❈۱❈
ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که من چونم؟
درین تیمار بی حاصل چه داند کس که من چونم؟
من و شبها و نقش او که بر وی فتنه شد جانم
همه روزم بدو مایل، چه داند کس که من چونم؟
❈۲❈
زند هر دم ز بدخویی مرا سنگ جفا بر جان
از آن بدخوی سنگین دل، چه داند کس که من چونم
شب حامل برای من بزاید هر زمان دردی
ز درد این شب حامل، چه داند کس که من چونم؟
❈۳❈
جدا شد کاروان صبر و راه هجر بی پایان
چو دور افتادم از منزل، چه داند کس که من چونم؟
مرا خر در خلاب افتاد و از آب دو چشم خود
چو کس را نیست پا در گل، چه داند کس که من چونم؟
❈۴❈
چو کس را دیده بینش نمی بینم که من بیند
به جز شاهنشه عادل، چه داند کس که من چونم؟
کامنت ها